لحظات اخر ساله
داره تموم میشه ، مثل همه چیزا که یه روز تموم میشه ، عمر ، زندگی ، لذت و.......
نمی دونم امشب دلم سخت هوای نوشتن کرده ،توی یکی از یاداشتام دیدم باران عزیز گفته بود چرا نمی نویسی ، میخوام بگم نوشتن اکه از سر احساس نباشه ارزش خوندن نداره و من عاشق اینگونه نوشتن هستم .
امشب هم که نوشتم فقط بخاطر شماست دوست عزیز ، هر چند که دلم سخت هوای نوشتن کرده اما حس نوشتن ندارم . سال 87 تموم شد ، تو این سال چکار کردیم ،کجا بودیم ، کجا رسیدیم ،کجا میخوایم بریم تو این سال جدید وووو....
همه چیزمون تکراری شده ،وای بحالمون ،مگه نه اینکه میگن هر کی دوروزش مثل هم باشه ....
نمی دونم چند ساعت اما خیلی کم از این سال باقی مونده کاشکی می نشستیم و یه حساب و کتاب روی کارامون میکردیم .
حاسبوا قبل ان تحاسبو ا
امشب میخوام بگم آی خدای مهربون ، من که میدونم وضعم خوب نیست ، من که میدونم حال و روز خوبی ژیش تو ندارم ،من که می دونم پش تو اعتبارم رو ازدست دادم اما این رو هم می دونم که هیچکی بهتر از تو نیست ، می دونم که تو بهترینی ، بهترین .
پس بذار اینجوری خطابت کنم :
بهترین بهترین من ، همیشه دلم رو به سمت خودت کشوندی ،همیشه هوامو داشتی ،همیشه برام خدای خوبی بودی ،منو از خجالت بنده بد بودن رها کن ، منو از عذاب وجدان رها کن ،عذاب وجدانی که در مقابل این همه ناسپاسی از نعمتهای تو دارم .
ممنونت می شم اگه منو بنده کنی ، بنده خودت ، بنده خود خود خودت